خاتونم
این روز ها حس میکنم
چیزی در من بار ها و بار ها میمیرد
چیزی شبیه انتظار
انتظار برای لمس دستانت
برای دیدن دوبارهی چشم هایت
انتظاری مثلِ
ساعت ها خیره ماندن به عقربه ها و نیامدنت،
دارند میمیرند در من
هرچند که یک بار مرده ام ..
خاطرت هست ؟
که چه عاشقانه صدایم میکردی
اما، بی رحمانه
رهایم کردی ...
بعد از رفتنت،
من مردم و خوب آموختم
که دیگر محتاج عشق محبت
و سلامی از کسی
نباشم ...
عشق...
برچسب : نویسنده : sharabhasti بازدید : 213